ندای 2ستی

دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


nedaydosty

reza

nedaydosty

http://nedaydosty.glxblog.com

ندای 2ستی

بگو این آستان کیست که تنهایی اش بوی غربت قابیل می دهد؟!!!....

ندای 2ستی

به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وب من سر زدید خوشحالم اینجا همه دوستان جمعاً به امید لحظات خوش برای شما ازنظرات،پیشنهادات وانتقادهاتون خوشحال میشم دوستان خوب

ندای 2ستی

بگو این آستان کیست که تنهایی اش بوی غربت قابیل می دهد؟!!!....

از تو و فاصله با تو..از تو و حضوری دلتنگ...تنها مونده بغضی سنگین...كه تو سینه می زنه چنگ ..این غم پنهونی من...تو ندونستی چه تلخه...این تو خود شكستن من...توندونستی چه سخته...كاشكی بودی تا ببینی...لحظه هام بی تو می میرن..واسه ی با تو نبودن...انتقام از من می گیرن..

 

 


تحریر اشتیاق شرقی من!!!....ای پسر آتش!!!....ای حرارت شفق!!!...ای عریانی خالص!!!...ای لبهای آتشین جام!!!...ای مخیّله ی شب های نفرت و شهوت!!!...قلب بیمار من هلاک جرعه ای ابدیّت است....مرا در خودم بنوشان!!!...بیا در فاصله ی بازوانم قرار بگیر ، در فاصله ی مرگ و فراموشی!!!...مرا به فراموشخانه ی مژگانت دعوت کن!!!...به میخانه ی تبسمت!!!.....به تابستانه ی پر حرارت گیسوانت!!!....از عشق برایت گفته ام ، از عاشقی ، از تپش های گاه و بیگاه نگاه!!!...باز می گویم!!!...در این هذبانهای یک مُرده ی همیشه عاشق ، چیزی بجز نجواهای یک قلب زندانی نیست!!!...این تفالینه های نگاه من است که از دستم تراوش می کند....بر من خرده مگیر ای آقای  مستی و جام!!!....عاشق جانوری از جانوران دوزخ است که پیرامونش را شراری جگرسوز از آتش گرفته است!!!...عاشق ترجمه ی فارسی تاوان است!!!....او اهل سرزمین سوختن است...پیرامونش همه آتش است!!!...آب می نوشد و می گوید : سوختم!!!....اگر عاشق نباشد ، سرزمین امپراطور دوزخ ، زمهریری سخت به خود می بیند!!!...عاشق قیامت آتش است.....عاشق جلجتای زیبای پسر آدم بر شانه های خداست!!!...او تاوان است!!!...اگر کسی نباشد تاوان بدهد ، آتش را برای چه کس روشن کنند؟!!!!...عاشق آتش می نوشد تا غضب سخت هجران را سالها و قرن ها تاب بیاورد!!!...دیده ای؟!!!...دیده ای هنوز خسرو و شیرین اهل این روزها هستند!!!....

 

 

 

ماهروی خیمه ی خیام شرقی من!!!....عاشق ؛ صفتی است که اگر بر کوه نازل کنند به سجده می افتد!!!...نعره ی ارباب عقوبت , آه عاشق است!!!....صیحه ی آسمان ، اشک عاشق است!!!...عاشق..؛  دریا می شود تا کوزه ی معشوق را پر کند ، مابقی موج می شود تا جمجمه ی تضزّع بر ساق سنگ معشوق بکوبد!!!....گرد دامانش بگردد!!!....هزار جان پیرامونش به پاسداری بگمارد!!!....عاشق ,  اندام کلماتش را می پوشاند!!!...عاشق ؛ قولنامه ی واگذاری مقام حیات به ممات است!!!....زدن سند مالکیّت بنام مرگ است!!!...زدن مُهر " انا مجبور " بر پیشانی عمر خویش است....های ای عزیز غریبانه های شرقی من!!!...تو را به آب قسم می دهم....تو را به سند غیبی اهل دوزخ قسم می دهم ، از من عبور کن!!!...کوزه ی معرفت من کوچکتر از دریای مهربانی توست.....برایت از عاشق می گویم....از بیشه های خونینِ دل شکستگان!!!...از سرزمین زمرّدین پر شکستگان!!!....از امپراطوران تنهای نگاه!!!....از منتظران اسرار!!!...راهبان نیاز!!!....عاشق ؛  خود را از پرتگاه هجران پرت می کند تا به قعر آتش فراق برسد....آنوقت است که در ابدیّت به وحدت می رسد...عاشق ؛  سکّه ی اشکی می دهد تا آسمان آغوشش را بر وی بگشاید....آهی می کشد و خورشید را به خلوت اسرارش می کشد...عاشق ,  اشک معامله می کند و جان می فروشد....یک جان ناقابل بهای گوشه ی نگاهی از معشوق!!!....به من بگو عزیز دلم!!!...به من بگو این آستانه که تو ایستاده ای ، آستان کدام عاشق دل شکسته ی رنجورِ پر شکسته است که هزار هزار حواری حوری بر قدومش تنبور می زنند و لبهایشان همه پر از غنچه های نیاز است؟!!!!....این شاخه های شکسته محصول کدام صاعقه ی هجران است که آبادی دلش را سوخته است؟!!!!....این دل خون کیست که شمشیر بسته است؟!!!....در کدام مخمل خونین خیال مرا می گردانی؟!!!...ویران شدم بگو این آستان کیست که تنهایی اش بوی غربت قابیل می دهد؟!!!....

 

 

 


!!!...از هر بذر مسلول من ، خوشه ی محبّت ِ معلولی می روید!!!!....من همیشه دلم را به عاشقان بی دست و پا می بخشم!!!...وقتی لب باز می کنم ، پرنده های ِ محجور دوستت دارم ها را به پرواز درمی آورم و وقتی لب فرو می بندم فریادهای ِ گوشخراش حرمانهایم در دل آغاز می شود!!!...من از آنها نیستم که خدا را با ضمیر سوم شخص غایب صدا می زنند!!!!....از آنان که تا دست دراز می کنی دنیا و آخرتشان را به تو تعارف می کنند!!!!....نه!!!...من از آنان نیستم که دنیا بر همه چیزشان سبقت گرفته است!!!...دارایی ام همین چند خط دل نوشته است!!!....هرکس جگر خواندن و فهمیدن دارد ، آخرتم ، دلم ، هق هق های خاموشم ، چشمان منتظرم مال او!!!....مرا ببین!!!...ببین! مثل نیایش های ناتمام با دلها بُر می خورم!!!...وقتی درخت جوانی را ، خمیده در باد می بینم ، دستم را قطع می کنم تا تکیّه گاه ِ او باشد!!!...خاموشی هایم را همه شعر می پندارند و وقتی لب باز می کنم ، موسیقی آغاز می شود!!!...دلم مثل لب ِ ماهرویان تنگ است!!!...به فریاد ِ دلم برس!!!...به فریادم برس که در انحنای بهشت گرفتار شده ام!!!...بیاو یکبار مرا در سبد جاودانگی ات مگذار!!!...آی الهه ی ِ شب های ِ بی شیون ِ کاج و تکلّم!!!...بیا و ببین سرانجام ِ بی سرانجام ِ این قلم دلتنگ را!!!...بیا و ببین بهشت فراقم را!!!...من از زلیخا برنیامده ام!!!...نه زخم زیبایی ِ یوسف در پیراهن دارم نه ترنج ِ خون در انتهای ِ زلیخا!!!....شبها قلمم را کباب می کنم!!!...شراب رنج در او می ریزم و نیایش های متاهل را به وادی های دور می فرستم تا گناهان ِ مجرّد بدون ترس از « بسم الله » در شب ِ لاابالی ِ شیونِ من گردهم آیند!!!....درختان ِ باغچه ی گناه را هَرَس مکن!!!...تا گناه نباشد آمرزش معنا پیدا نمی کند!!!...بیا مرا با تازیانه ی نگاهت نوازش کن!!!....عرش حصیری ام را ببین!!!...آغوش ناتمامم را نظاره بنشین!!!...آیینه های قاتلم را صدا کن!!!...راستی!!!...نشانی آسمان را نفرست!!!...نقاشی اش را برایم ، با یک شیون ِ باکره فرستاده اند!!!!......تابعد.....

 

 

 

راه ما مانند باران راه طولانی نبود ...گریه ای آرام ..گه گاهی که بارانی نبود...می رسید از حس لب تکلیف لبخندی به ما...مشق سختی که کم از تکلیف ایمانی نبود....یک زمان تسبیح می بردیم سنگ و سایه را.....لا اله روح ما رنجور و روحانی نبود......ماجرای مرگ لیلی ؛ قصه ی شیرین و عشق...ارزشش در حد یک افطار سلطانی نبود...ماسه های خشک قدر آب را فهمیده اند...آن زمان که موج دریا موج طوفانی نبود....ما که ضمن درس قرآن در حصار افتاده ایم...این اسارت ضمن روزه درس قرآنی نبود...


می دانم که دلت جای آدم ها نیست
آن حجم وسیع جای ما کم ها نیست
باور دارم که اوج پروانه خداست
در غربت فلسفیش این غم ها نیست
دریاب نهنگ خویش را در خشکی
آن لحظه ی قهر با من.... این دم ها نیست
در موج و تلاطمی که چشمت دارد
جا برای مثنوی و معجم ها نیست
کم مانده که از دوری تو پاره شود
این بند دلی که بند همدم ها نیست
بی بودن تو ندارم امید با هیچ
با بودن تو غم از ندارم ها نیست
گفتم همه عشق باز هم می دانم
آن حجم وسیع جای ما کم ها نیست


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 24 اسفند 1391برچسب:,;ساعت21:47;توسط reza; | |